باز هم اردیبهشت زیبای دیگری را تجربه میکنم. ماهی که شاید به سبب قرارگیری زادروزم در آن برایم خاصتر شده است. ماهی که طبیعت در زیباترین حالت خود قرار دارد و هوای مطبوع آن جانم را مینوازد. نمیدانم پیشتر به این موضوع اشاره کردهام یا نه اما 1403 از همان آغاز برایم نیکو بود. ایام تولدم نیز به حالتی دلپذیر برایم سپری گشت. در ادامه برخی از تجربیات زیبای روز تولدم را با شما به اشتراک خواهم گذاشت…
محور اصلی این متن خاطرات زادروز 32 سالگیام خواهد بود اما در دل آن هرجا که لازم باشد به سراغ موضوعات فرعی دیگری هم خواهم رفت.
سعی کنید سالانه حداقل درباره یک یا دو موضوع یادداشتی از خود برجای بگذارید. بازبینی این نوشتهها در آینده برایتان بسیار جذاب خواهد بود. چون به شما تصویر روشنی از دغدغه و نگاهتان به زندگی در روزگار گذشته خواهد داد. به طور مثال یازده سال پیش، در سالروز تولد 21 سالگیام متنی درباره اردیبهشت نوشتم. خواندن دوباره آن برایم بسیار جالب بود و دوست دارم آن را بار دیگر در این فضا به اشتراک بگذارم. البته اصلاحات کوچکی نیز در متن سابقم ایجاد کردم.
اردیبهشتِ زیبا را دوست دارم،
نه به بهانه زادروزم!
که این علاقهای خودخواهانه است...
اردیبهشت را
برای طبیعت دوست دارم؛
اردیبهشت تجلی محض حیات دوباره است
بارانهای گاه و بیگاه،
در میانه اردیبهشت
آنها را عاشقانه دوست دارم.
آه صدای پرندگانی که اردیبهشت،
در گوشم آواز عشق میخوانند
نغمههایشان را مانند صوت داوود دوست دارم.
خوشا به حال غنچه هایی که در اردیبهشت گل میشوند!
اردیبهشت ماه عاشقانه های من است.
وای اگر تاریخ مرگم اختیاری بود...
سال آن چندان مهم نیست
ماهش را میگویم! چه شایسته انتخابش میکردم؛
خرداد را
بیشک پس از تماشای اردیبهشت
در لذتی ابدی با زندگی وداع خواهم کرد
نوشتهام درباره اردیبهشت را بسی دوست دارم. چون به من یادآوری میکند که در بیست و یک سالگی چقدر احساسی بودهام. حتی همان زمان هم به نوشتن علاقه داشتهام. چقدر سبک زندگی و دغدغههایم در آن روزگار با امروز تفاوت دارد. توصیف اردیبهشت را همینجا خاتمه دهم و به تولد 32 سالگیام بپردازم.
در دوران کودکیام تصورم از “هدیه تولد” کادویی بود که درون یک جعبه زیبا با روبان قرمز قرار گرفته است. در آن روزگار ماهیت فیزیکی هدیه تولد برایم اهمیت داشت. گمان نمیکردم که هدیه تولد میتواند دیداری عزیزی باشد که مدتها او را ندیدهای. چند روز قبل مادر عزیزم همراه برادرم از گرگان به منزل ما نزول اجلال کردند. دیدار مادر گرانبهاترین هدیهای بود که میتوانستم دریافت کنم. قرار گرفتن در محیطی که مادرم در آن حضور دارد همیشه حالم را بهتر میکند. مادرم تا شب 21 اردیبهشت در کنار ما حضور داشت و مراسم کوچک تولدم را در کنار او برگزار کردم.
دومین اتفاقی که حال مرا نیکو ساخت دریافت یک نقاشی از باران دختر همکارم بود. این نقاشی زیبا یک هدیه خاص برای من محسوب میشود. آن را اینجا با شما به اشتراک میگذارم:
نقاشی باران آنقدر زیبا بود که دلم حسابی هوس کیک کرد. چه کیک زیبا و خوشمزهای! چه شمعهای رنگارنگی! چه ریسهای! به به… امیدوارم در سایه پدر و مادرش به خوبی رشد کند و عمری طولانی همراه با سلامتی داشته باشد.
یکی دیگر از اتفاقات جالب تولد 32 سالگیام را احتمالا شما نیز همه ساله در زادروزتان تجربه میکنید. دریافت پیامک از بانکها و سایر مجموعههایی که به ترتیبی با شما ارتباط دارند در زادروزتان احساس خوشایندی در قلبتان پدید میآورد. این پیامها سیستمی شاید ساده و بیاهمیت به نظر برسند اما شادی کوچکی در دل مخاطب ایجاد میکنند. فکر کنید به بخش پیامک گوشی خود مراجعه کردهاید و با چنین شاتی روبه رو شوید:
چه قاب زیبایی! آدم دلش میخواهد هر روز تولدش باشد و بسی پیامک شسته رفته دریافت کند. در بین تمام پیامکهایی که دریافت کردم، متن بانک مسکن بیشتر به دلم نشست. یک مجموعه هم ظاهرا پیامک تولد بانک ملت را کپی برداری کرده است! اصطلاح بانک اقتصاد نوین در ابتدای پیام تحت عنوان “رضا محمدیان عزیز” را نیز بسی دوست داشتم.
اما نقاشی باران تنها نقاشی روز تولدم نبود. امین عزیز (یکی از دوستان خوبم) نیز بر روی تخته وایتبردم طرحی برای تولدم اجرا کرده بود. البته تخته من ماجراها دارد. بگذارید همینجا ماجرای تختهام را برایتان تعریف کنم. روز 11 اردیبهشت یکی از همکارانم در گوشه پایین سمت چپ تختهام برایم تصویر یک گاو بامزه را نقاشی کرد. من نیز پس از آن میمونی در کنار گاو کشیدم تا گاو بامزه تنها نباشد. سایر همکارانم نیز به این روند ادامه دادند. کمکم قسمت زیرین تخته وایتبردم به یک باغ وحش زیبا تبدیل شد. اما روز شنبه 22 اردیبهشت به طور جالبی غافلگیر شدم. امین طرح جذابی با محوریت تولدم به تخته افزوده بود. این طرح زیبا را همراه با باغ وحش کوچک من تماشا کنید:
چقدر طراحی دوستانم را دوست دارم. باغ وحش کوچک من به یکی از دلخوشیهای من در محیط کار تبدیل شده است. هر وقت تابلو نقاشیهای دوستانم را میبینم سرشار از انرژی میشوم.
در شرکت یک رسم نیکوی دیگر نیز داریم. یک روز در هر ماه مشخص شده تا در یک دورهمی صمیمی از متولدین آن ماه تقدیر شود و هدیهای نیز به آنها اهدا شود. این دورهمی در اردیبهشت ماه دقیقا در روز تولد من برگزار گردید. قائم مقام مجموعه ظهر از من خواست تا در مراسم چند دقیقه صحبت کنم. من نیز بحث تولد دوم را در آثار مولانا تشریح کردم. این بحث نخستین بار توسط مدیرعامل مجموعه مطرح شده بود. از جنس موضوعاتی است که میتواند انسان را به مسیر درست هدایت کند. شاید به زودی و در فرصتی سخنانم در آن مراسم را با شما نیز به اشتراک بگذارم.
در ایام زادروزم همسرم نیز مانند همیشه تلاش زیادی داشت تا حالم خوش باشد. وجود او هدیه ارزشمندی است که هر روزم را شیرین میسازد. در پایان از همه عزیزانی که تلاش کردند با اهدای هدیه یا صرفا یک پیام حالم را بهتر سازند، بینهایت سپاسگزارم.
7 نظرات در مورد “تولد 32 سالگی”
این ترانه زیبا برای تو که بهترین هدیههای تولد برات کادوهای شیک نیستن:
برای روز میلادم اگر تو
به فکر هدیه ای ارزنده هستی
منو با خود ببر تا اوج خواستن
بگو با من که با من زنده هستی
سلام لیمو جان بینهایت ممنونم.
برای روز میلاد تن من
نمی خوام پیرهن شادی بپوشی
به رسم عادت دیرینه حتی
برایم جام سرمستی بنوشی
باز هم مبارک باشه برادر جان.
مادر و مادر و مادررررر…..چه گوهر گرانبهایی و چه زیبا که شگفتانه روز میلاد هر آدمی ،حضور مادر در کنارش باشه.
و همیشه باید شاکر بود بخاطر انسانهای نیک خصالی که در اطراف ما هستند و ما بهرمند از حضورشون.
چه تولدی بود امسال برای برادرم،حضور مادر ،همراهی همسرجان و دوستانی بهتر از برگ درخت و خدایی که در این نزدیکی است…..😍🥹
تا باد چنین باداااا….
بدرخش برادرم…….
باز هم میلادت مبارک
ممنون از شما
بهترین هدیه تولد 32 سالگی من، حضور مادرم بود.
اما تمامی ماجراهای تولد امسالم را دوست میدارم.
جای شما و سایر دوستان مجازی بسی ناپُرشدنی بود.
امیدوارم به زودی زود همه ی اهالی «خانه ی امنِ رضا »دور هم جمع بشیم و گپ و گفتی طولانی در باب موضوعات مختلف با هم داشته باشیم .
رویای دست نیافتنی نیست تا خدا چه خواهد …..
از خرابی می گذشتم منزلم آمد به یاد
دست و پا گم کرده ای دیدم دلم آمد به یاد
سر به هم آورده دیدم برگهای غنچه را
اجتماع دوستان یکدلم آمد به یاد
اجتماع دوستان یکدل در قالب یک سمپوزیوم!
چه جالب
بله برادر
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند
و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید
انشالا به همت برادرم ،به زودی