جلال الدین محمد بلخی معروف به مولوی (672-604 ه.ق) یکی از شاعران بزرگ ادبیات فارسی است. تولد در بلخ (افغانستان امروزی)، سرودن شعر به پارسی (به طور کاملا غالب)، عربی، ترکی و یونانی و همچنین مرگ در قونیه (ترکیه امروزی) سبب شده تا مولانا شاعری فراتر از مرزها باشد. هله نومید مباشی که تو را یار براند یکی از غرلیات کتاب دیوان شمس اوست. بخش تمثیلی گوسفند و قصاب در این شعر بینظیر است.

مولانا شاید یک عالم اهل درس و وعظ باقی میماند اگر در 37 سالگی با شمس تبریزی دیدار نداشت! دیداری که داستانهای زیادی درباره آن نقل کردهاند که برخی از آنها نیز از واقعیت به دور است. حتما در مجالی دیگر شرح چند حکایت از دیدار آن دو بزرگ خواهم نوشت. اما پس از این دیدار مولانای بزرگ به تدریج نگرشی جدید نسبت به هستی پیدا میکند و شاعری آغاز میسازد. البته بسیاری از شاگردان و مریدان مولوی حضور شمس را کنار او نمیپذیرند و در دو نوبت شمس را از او دور میکنند. پس از نوبت دوم جدایی شمس و مولانا دیگر خبری از شمس در تاریخ نیست! جالب است بدانید که کل دوران مصاحبت و آشنایی شمس و مولانا به 3 سال هم نمیرسد.
تاثیر شمس بر مولانا چنان زیاد است که دیوان اشعار مولانا به کلیات شمس نامگذاری شده است. شاعر بزرگ در این دیوان ارزشمند هنر بینظیر خود در شعر و عرفان را به رخ جهان و تاریخ میکشاند. ترجمه اشعار مولانا در قرنهای اخیر در آمریکا و غرب سبب شده تا جهان با این عارف بزرگ آشنا گردد. غزل زیر یکی از آثار درخشان اوست.
هله نومید نباشی
هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند نه که فردات بخواند؟
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا
ز پس صبر، تو را او به سر صدر نشاند
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند
نه که قصّاب به خنجر چو سر میش ببُرّد
نهلد کشتهٔ خود را، کُشد آن گاه کشاند
چو دم میش نماند ز دم خود کُنَدش پُر
تو ببینی دم یزدان به کجاهات رساند
به مثل گفتهام این را و اگر نه کرَم او
نکُشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند
همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد
بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند
دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش
به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟
هله خاموش که بیگفت از این می همگان را
بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند
شاعر: مولوی
این شعر سراسر معنا به زیبایی به رابطه خداوند و بنده اشاره میکند. اشعار مولوی ارتباط خاصی با قرآن دارد. به طور مثال همان بیت اول وام گرفته از آیه 53 سوره زمر است: «لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا: از رحمت خداوند ناامید نشوید که خدا همه گناهان را میآمرزد». بیت سوم این شعر از ابیات موردعلاقه آنه ماری شیمل مولوی شناس بزرگ است. بیت 4 و 5 هم به زیبایی تمثیلی از قصاب و میش برای توصیف رابطه خداوند با بنده بیان میکند.
امیدواریم بنابر گفته مولوی در بیت آخر این شعر ما نیز از می بنوشیم.
2 thoughts on “هله نومید نباشی که تو را یار براند | مولوی”
به به ،اَمرداد زیبا و خانه امنِ برادرم با این شعر زیبا از جناب مولانا 😍🌹🕊️
یک ماهی میگذره که این شعر رو برای یونس جان«وطنم» فرستادم البته با خوانش جناب کاکایی،در جواب نوشت :
محبوبم؛
اگر روزی دربارهی من از تو سوال کردند،
خیلی فکر نکن و با تمام غرور به آنها بگو
دوستم دارد، خیلی دوستم دارد..
نزار_قبانی
یعنی من موندم چی بگم برادر رضا😂 ما مولانا میفرستیم و ایشان قبانی در پاسخ …
ممنون که خاطره زیبایی رو دوباره یادآور شدی برام با این شعر ….
من به وعده خدا ایمان دارم که «بچشاند بچشاند بچشاند…..»
عشق و مهر و مهر و عشق تا همیشه ساری و جاری باشه در زندگیت برادر جان،به حق صاحب نامت🕊️🌹😍🙏
این شعر مولوی رُ خیلی دوست دارم.
چقدر آقای کاکایی این شعر رو خوب میخونه. من هم حتما به زودی کلیپی از ایشون برای خوانش این شعر در صفحه قرار میدم.
پاسخ عاشقانه به غزل عارفانه هم بامزه است.
حتما خواهد چشانید.
ممنون از دعاهای خیری که نثار ما میداری