فیلیپ زیمباردو (1933) روانشناس معروف و استاد دانشگاه استنفورد در سال 1969 آزمایشی طراحی کرد که باعث شکل گیری نظریه پنچره شکسته گردید. پنجره شکسته یکی از نظریه های مهم در حوزه روانشناسی محیط می باشد. قصد دارم در قالب چند پست به تشریح این نظریه از شکل گیری تا پیامدهای آن بپردازم. در این پست به نقطه آغاز این نظریه می پردازیم: آزمایش فیلیپ زیمباردو در سال 1969
فیلیپ زیمباردو در سال 1968 به عنوان عضوی از هیئت علمی دانشگاه استنفورد مشغول به کار شد. زیمباردو در سالهای بعد آزمایش های جذابی طراحی کرد که نظریه های متفاوتی از آنها استخراج گردید. اغلب افراد زیمباردو را با آزمایش دانشگاه استنفورد که در سال 1971 طراحی شد به یاد می آورند. جالب است بدانید زیمباردو در سال 1969 آزمایش دیگری طراحی کرده بود که منجر به شکل گیری نظریه پنجره شکسته گردید.
آزمایش فیلیپ زیمباردو 1969
زیمباردو برای طراحی آزمایش خود نخست دو ماشین یکسان (از لحاظ نوع، مدل، رنگ و …) که در شرایط مناسبی قرار دارند را فراهم کرد. سپس این دو ماشین را در دو مکان مختلف قرار داد. ماشین اول که کاپوت آن بالا بود و ضمنا پلاکی نداشت را در محله برانکس در نیویورک پارک کرد. برانکس آن زمان محله ای فقیرنشین محسوب می شد که نرخ وقوع جرم نیز در آن به شدت بالا بود. ماشین دوم را به صورت کاملا طبیعی (با پلاک و کاپوت پایین) در محله پالو آلتو پارک کرد، طوری که انگار صاحبی دارد. پالو آلتو در آن زمان منطقه ای مرفه نشین با نرخ جرایم پایین بود. سپس منتظر ماند تا رفتار رهگذران را مشاهده کند.
ماشینی که در محله برانکس پارک شده بود پس از 10 دقیقه مورد اولین دستبرد خرابکاران قرار گرفت. پس از سه روز دیگر هیچ شی باارزشی در این ماشین وجود نداشت و ماشین غارت شده بود.
ماشین دوم که در محله پالو التو پارک شده بود پس از گذشت یک هفته همچنان بدون دستبرد خاصی قرار داشت. این نتیجه برای زیمباردو عجیب بود و او تصمیم گرفت تغییری در آزمایشش انجام دهد. زیمباردو یک پنجره ماشین دوم را با ضربه چکش شکست. به این ترتیب این ماشین نیز از وضغیت ایده آل خود خارج شده بود. رفتار رهگذران پس از این اتفاق به شدت تغییر کرد. چند ساعت بعد این ماشین نیز مورد چندین دستبرد قرار گرفت و سرنوشتی مشابه ماشین نخست پیدا کرد.
در واقع شکسته شدن پنجره ماشین دوم باعث شد تا افراد به این موضوع فکر کنند که سرنوشت این ماشین برای هیچ کس مهم نیست چرا برای ما مهم باشد. ضمنا این موضوع باعث بروز رفتار بزهکارانه از افراد محله پالو آلتو شد. پیشین از تصور اغلب افراد این بود که فقر نقش مهمی در بروز رفتار بزهکارانه دارد. در آن زمان توجه به طبقه گرایی نقش مهمی در باور مردم در انجام بزه داشت. اما این آزمایش نشان داد که مردم برخوردار از رفاه اجتماعی نیز به اندازه مردم فقیر می توانند در شرایطی که محیط برای آنها پالسی مبنی بر اجازه خرابکاری را میفرستد، بی پروا عمل کنند. این آزمایش نشان میدهد که بی توجهی به جرایم کوچک مانند شکستن پنجره میتواند منجر به جرایم بزرگتری در محیط شود.
فرض کنید در پیاده رو مشغول کشیدن سیگار هستید. پس از پایان، باقیمانده سیگارتان را کجا می اندازید؟ اگر در یک پیاده رو و خیابان تمیز حرکت می کنید احتمالا صبر خواهید کرد تا به سطل زباله برسید. اما اگر در پیاده رویی حرکت کنید که سرشار از آشغال سیگار باشد، احتمالا شما هم به خودتان زحمت پیدا کردن سطل زباله را نمی دهید.
نظر شما درباره آزمایش زیمباردو و نتایج آن چیست؟
برای مطالعه بیشتر:
قسمت اول: آزمایش فیلیپ زیمباردو 1969
قسمت دوم: مقاله ویلسون و کلینگ (Broken Windows)
قسمت سوم: برنارد گوئتز چریک مترو نیویورک 1984
قسمت چهارم: نظریه پنجره شکسته در نیویورک
2 نظرات در مورد “نظریه پنجره شکسته (1) آزمایش فیلیپ زیمباردو 1969”
نکته ای که به خودم گوشزد کردم بعد خوندن این متن .
برای موفق شدن ،اول پنجره های شکسته زندگیت رو تعمیر کن مانا.
و یاد این حدیث،نمیدونم شاید رد کنین ،تشابه این متن رو به حدیث ولی فعلا این به خاطرم رسید .
بزرگترین گناه نزد خدا ،گناهی هست که صاحبش اون رو کوچک بشمارد.
اتفاقا حدیث جالبی است. برای من یادآور یک بیت شعر از کاظم بهمنی است:
قلب با مفهوم سیاهی کم کم عادت میکند.
چشم وقتی میشود با مبتذلها همنشین
کلی از اتفاقات و ماجراهایی که اطراف ما میگذرد از همین الگوهای ساده پیروی میکند. برای ایجاد اصلاحات بزرگ هم نیاز است که با اصلاحات کوچک شروع کنیم.