آغوش امن در پیاده روی شبانه

  1. رضا محمدیان
  2. خاطرات
  3. آغوش امن در پیاده روی شبانه

پیاده روی نقش موثری در بهبود سلامتی دارد. ضمنا پیاده روی کمک می کند تا با دقت بیشتری محیط پیرامونمان را مشاهده کنیم. مشاهده چیزی شبیه یک آغوش امن

در بخش خاطرات مشاهدات و تجربیاتم را با زبانی ساده با شما به اشتراک خواهم گذاشت. تلاشم بر این است تا مطلب را مختصر بنویسم تا خواننده ضمن درک تقریبی احساس و تجربه من، از خواندن متن کسل و خسته نشود.

کودک فقیر و مادرش

برای خواندن خاطره امروز من بهتر است نخست با نکات پیاده روی های من و همسرم آشنا شوید. پیاده روی یک عادت معمول برای ماست. من و همسرم سعی می کنیم چند شب در هفته پیاده روی های نیم ساعته را تجربه کنیم. در این پیاده روی ها ما با هم درباره مسائل مختلفی صحبت می کنیم. من بیشتر درباره چیزهایی که می خوانم با او صحبت می کنم. همسرم هم درباره محیط کار، اتفاقات و مشاهداتی که همان روز داشته است صحبت می کند. اکثر پیاده روی های ما شب ها انجام می شود. خودم سکوت و خلوت بودن خیابان ها در شب را نسبت به روز بیشتر دوست دارم. از همه اینها که بگذریم پیاده روی برای ما بهانه ای است تا تناسب اندام خود را حفظ کنیم. البته در این امر همسرم موفق تر بوده است اما برای من صرفا پیاده روی کافی نیست. گاهی در این پیاده روی ها ماجراهای جالبی را مشاهده می کنیم…

چند شب پیش من و همسرم حوالی ساعت 10 شب در حال پیاده روی بودیم. انصافا شب سردی بود. دی ماه امسال شهر تهران برف را هم در چند نوبت تجربه کرد. در حالیکه در انتهای مسیر قرار داشتیم کنار در ورودی یک داروخانه زنی را دیدم که بساط دستفروشی خودش را پهن کرده بود. در آن هوای سرد، روی یک کارتن نشسته بود.  جلویش نیز چند جوراب و لیف و … قرار داشت. نکته جالب ماجرا این بود که کودکی نیز در آغوش او بود.کودک 1.5 تا 2 سال سن داشت. به عنوان یک مرد زیاد در تشخیص سن کودکان متخصص نیستم. کودک در آن هوای سرد لبخند می زد.

از آنها که رد شدیم به همسرم گفتم: دیدی؟ بچه داشت می خندید.

همسرم گفت: آره بامزه هم بود… طفلک اما آبریزش بینی داشت!

بهش گفتم: آره اما تا وقتی تو آغوش مادرش باشه دنیا براش شیرینه.

همسرم گفت: اما گناه داره یخ کرده بود بچه.

در ادامه با هم در چند دقیقه مسیر مانده به خانه درباره آن کودک و سرنوشتی که می تواند در آینده داشته باشد، صحبت کردیم.

شب قبل از خواب دوباره به آن کودک فکر می کردم. به عقیده من شاید حال او در آغوش مادرش در آن لحظه از بسیاری مردم که نسبت به او در رفاه و آرامش بیشتری هستند، بهتر باشد. حتی شاید احساس رضایتش از زندگی در آن لحظه از من که دلم با دیدن این صحنه برای مادرم تنگ شد هم بیشتر بوده است. اما این خوشحالی و رضایت برای او تا کی دوام خواهد داشت؟ به نظرم تا زمانیکه نسبت به خوشی های دیگر اطراف خود دانش نداشته باشد و نیاز اصلی او مانند هر کودک دیگری آغوش مادرش باشد. به نظرم همین قدر کافیست و لازم نیست خسته تان کنم و یک ساعت افکارم درباره این موضوع را بنویسم…

عکس پست غیرمرتبط است و مربوط به یک مادر 19 ساله مشهدی است که با دو فرزندش در شرایطی دشوار در مشهد زندگی می کند. می توانید داستان زندگی او را در اینجا بخوانید!

راستی آخر هفته روز مادر است. چقدر مادر داشتن خوب است.

18 دی ماه 1401

2 نظرات در مورد “آغوش امن در پیاده روی شبانه

  1. شاعرش را الان به یاد ندارم ،عکس و خاطره ت،مرا به یاد این شعر انداخت
    هوا هر چقدر هم زمستان باشد

    مهم نیست ،

    آغوش تو تابستانِ من است

    (پیاده روی را بسیار دوست دارم و البته زیر باران.باران که می‌بارد ،شاگردانم میگویند ،خانم موشی آب کشیده سلاااااااام😂
    من اسیرِ بارانم و پیاده روی زیر باران بدون چتر .هیچگاه در زندگی چتر نداشتم ،برادر.
    و اما یونس جانم را که باید به زور راه ببرم.میگوید همین چند قدم عاشقانه کافیست و😂😂😂

    و چقدر جمله پایانی ت زیبا بود .
    چقدر مادر داشتن خوب است .بله برای من که مادرم از بهشت مرا میبیند و برای مادرت که از راه دور تو را در آغوش می‌کشد و قلبش برای تو میزند ،از خداوند میخواهم مانا باشد این مهر مادرانه تا همیشه برایمان.
    یک نصیحت خواهرانه ،البته به همه میگویم که این را به یادگار از من داشته باشند.
    هر روز با مادرتان حتی به اندازه یک سلام و احوالپرسی حرف بزنید .این عادت روزانه ی مقدس را فراموش نکنید .بعد معجزه ش را میبینی .)

    با تاخیر زیاد ،روز زن بر خاتونِ قصه ام ،بر خاتونِ رضا ،بر مادر نیکو سرشتِ رضا و …مبارک .

    1. پیاده‌روی‌های شبانه برای من تجربیات جدیدی به همراه دارد. خدا را شکر همسرم علاقه زیادی به پیاده‌روی دارد حتی بیشتر از من.
      البته پیاده‌روی زیرباران انتخلب همیشگی‌ام نیست اما گاهی لذت زیادی دارد.
      تماشای باران را از زیر سرپناه ترجیح می‌دهم.🙂
      هر روز با مادرم تماس می‌گیرم. اگر یک روز بنا به دلیلی ارتباط میسر نشود روز بعد حتما احوال هم را جویا می‌شویم.
      خداوند مادر شما را هم ساکن بهشت نماید. آمین.
      سپاس که روز زن را به دو بانوی مهم زندگی من تبریک گفتید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مصطفی منصوریان
خاطرات
رضا محمدیان
مصطفی منصوریان

مصطفی منصوریان حدودا 12 سال از من بزرگتر است. قامتش 170 سانتی متر و وزنش حدود 70 کیلوگرم است. آنقدر به استقلال علاقه دارد که

ادامه مطلب »
نقاشی‌هایی به مناسبت تولد رضا محمدیان
خاطرات
رضا محمدیان
تولد 32 سالگی

باز هم اردیبهشت زیبای دیگری را تجربه می‌کنم. ماهی که شاید به سبب قرارگیری زادروزم در آن برایم خاص‌تر شده است. ماهی که طبیعت در

ادامه مطلب »
رضا محمدیان اسفند 1402
خاطرات
رضا محمدیان
جشن پایان سال در محل کار

اغلب مجموعه‌های کاری در اواخر سال تلاش می‌کنند تا از همکاران خود به نحوی تجلیل نمایند. برگزاری جشنی مختصر، ارائه یادبود و بسته‌های خاص نوروزی

ادامه مطلب »