تفسیر زیبای سوزانا تامارو از خاطره

  1. رضا محمدیان
  2. کتاب
  3. بریده کتاب
  4. تفسیر زیبای سوزانا تامارو از خاطره

گاهی موقعیتی پیش می آید که انسان خاطره ای را در ذهنش تداعی می کند. این مورد برایم چندان عجیب نیست. اما گاهی بی هیچ مقدمه ای در موقعیتی که اصلا انتظار ندارم خاطرات عجیبی از گذشته به ذهنم سرازیر می شود. سوزانا تامارو (-1957) نویسنده خوش ذوق ایتالیایی نیز همانند تصویرش به طور خاص اهل خاطره پردازی است. در بخشی از کتاب “طوطی” این نویسنده معاصر ایتالیایی تفسیر زیبایی از خاطره ارائه می دهد که در ادامه با هم خواهیم خواند.

سوزانا تامارو - بریده کتاب طوطی

سوزانا تامارو در کتاب طوطی به سرگذشت معلمی بازنشسته می پردازد که پیدا کردن یک طوطی مسیر زندگی او را تغییر می دهد. در بخشی از کتاب، خانم تامارو با ظرافت اندیشه خود یک تفسیر جذاب از خاطره ارائه می دهد:

خاطره، چیز عجیبی‌ست؛ گاه مثل یک شعبده‌باز از کلاهش عکس‌هایی فوری را بیرون می‌کشد که خیال می‌کردی تا ابد فراموش‌شان کرده‌ای ...

سوزانا تامارو از کتاب "طوطی"

اغلب اوقات این یادآوری ذهنم را سرشار از شادی می کند. چند روز قبل در شرکت در هیاهوی کار کردن ناگهان یاد برخی از اوقات دوران کودکیم افتادم. تابستان هایی که با برادرم می گذراندم. روزها و شبهای دل انگیزی بود فارغ از دغدغه های امروزی به معنای واقعی کلمه شاد بودم! از خاطرات آن روزها عکس های زیادی ندارم اما شعبده بازی هنوز در ذهنم گاهی تصاویری از آن را در آن سوی چشمانم شبیه سازی می کند!

مطالب برگزیده: فرق برو و بروید از هاینریش بل

کدام خاطرات در ذهن شما ماندگارترند؟ خاطرات شاد یا غمگین؟

3 نظرات در مورد “تفسیر زیبای سوزانا تامارو از خاطره

  1. فرقی نمیکند برای منی که مدام در رویام،با خاطره هام زندگی میکنم .خوب یا بد ،خاطره هر چه باشد برای من لذت بخش است.
    اما هیچکدام از خاطرات زندگیم به پای آشنایی ام با یونس نمی‌گذرد .ذره ذره لحظه نخست را ،ثانیه به ثانیه آغازین لحظه را ،واااااای مگر میشود فراموش کرد .
    عجیب است خاطره عشق ،عشق نخستین …..
    و این دوران که باید دور از هم باشیم تا خدا ،عنایت کند برای وصل .با چشیدن همین خاطرات روزگار میگذرانم.
    بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر
    بار دگر روزگار چون شکر اید….

    1. شاید حدود یک سال بود که به این نوشته‌ام سر نزده بودم. چه نوشته خوبی بود مخصوصا پاراگراف آخرش که خاطرات کودکیم را به صورت مبهم یادآوری کردم… حداقل نوشته خوبی برای خودم و احوالم
      امیدوارم شعبده‌باز ذهن شما خاطرات نیک را از کلاهش درآورد و برای شما عیان سازد.
      امیدوارم بهترین‌ها در انتظار شما باشد.

  2. رویاپردازی کردم با تابستانی که برادرتان داشتید ،برایش چند سطری نوشتم و در داستان ِ رضا ،گنحاندمش😁
    ممنون و سپاس که همچنان دعای خیرت را روانه آسمان می‌کنی برای من و همه….
    خداوند رزاق است و وقتی برای دیگران خیر میخواهی ،دو چندان آن را در کاسه ت میگذارد .امیدوارم قلبِ خیرخواهِ بردارم مانا باشد به مهر و به عشق تا همیشه ایام .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *