استیو تولتز (1972) نویسنده استرالیایی و جز نویسندگان درخشان قرن 21 می باشد. تولتز قبل از آغاز نویسندگی به کشورهای مختلف سفر کرد و مشاغل متفاوتی را امتحان کرد. مهم ترین کتاب تولتز با نام جز از کل در سال 2008 منتشر شد و در همان سال نامزد جایزه معتبر بوکر شد. روایت این کتاب مربوط به زندگی یک پسر و پدر استرالیایی است. این کتاب 700 صفحه ای ماجراهای زیادی در دل خود دارد که خواننده را تا انتها با خود همراه می کند.
محتوای کتاب جز از کل و ماجراهای آن تا حد زیادی فلسفی است اما هنگامی که تولتز سراغ توصیفی عاشقانه می رود خواننده را مسحور می کند:
عادت داشت نوک خودکار را بین لبهایش بگیرد. یک روز جامدادیاش را دزدیدم و تمام خودکارهایش را بوسیدم. میدانم صورت خوشی ندارد ولی عصری خودمانی بود، فقط من و خودکارها.
وقتی بابا به خانه آمد، ازم پرسید چرا لبهایم آبی شده. میخواستم بگویم برای این که او آبی مینویسد. همیشه آبی.
از زیبای متن می گذرم و به جمله ای کوتاه بسنده می کنم: عشق در ذهن اغلب افراد قرمز است! اما اگر معشوقه آبی بنویسد ماجرا فرق خواهد کرد!
تا به حال خودکار معشوقه تان را بوسیده اید؟
یک نظر برای “استیو تولتز، خودکار آبی و لب های آبی”
گر بوسه می خواهی بیا، یک نه دو صد بستان برو
این جا تن بی جان بیا، زین جا سراپا جان برو
صد بوسهٔ تر بَخْشَمَت، از بوسه بهتر بَخْشَمَت
اما ز چشم دشمنان، پنهان بیا، پنهان برو
هرگز مپرس از راز من، زین ره مشو دمساز من
گر مهربان خواهی مرا، حیران بیا حیران برو
در پای عشقم جان بده، جان چیست، بیش از آن بده
گر بندهٔ فرمانبری، از جان پی فرمان برو
امشب چو شمع روشنم، سر می کشد جان از تنم
جان ِ برون از تن منم، خامُش بیا سوزان برو
امشب سراپا مستیم، جام شراب هستیم
سرکش مرا وَزْکوی من افتان برو، خیزان برو
بنگر که نور حق شدم، زیبایی ی مطلق شدم
در چهرهٔ سیمین نگر، با جلوهٔ جانان برو.
(بله که چنین تجربه ای داشتم ،از آن بالاتر من هر روز و هر لحظه روح ش را میبوسم …..
خدارو شکر که عاشقم … الحمدلله کما هو اهله)
شعر سیمین با خواندن این متن به یادم آمد😍🙏🌹