جنون حالتی است که فرد مبتلا نمیتواند واقعیت را از خیال تشخیص دهد. این یکی از تعاریف مختصر و کاملی بود که درباره جنون خواندهام. این موقعیت عجیب و پیچیده باعث شده تا فرد مجنون جهان خودش را بسازد. جهانی که در آن اصوات و اوهامی وجود دارد که او آن را حس میکند در حالی که ما درکی از آن نداریم! شاید سیر کردن در جهان مجانین و فارغ بودن از دنیای این روزهای ما، چندان هم ناخوشایند نباشد!
بسیار افراد جنون را حالتی میدانند که فرد قدرت تفکر و اندیشه درستی ندارد؛ اما دکتر کارپنتر جنون را بالاترین درجه از اختلال در کارکرد شناختی میداند. به نظر او در حالت جنون افکار غیرفعال نیستند، بلکه بسیار فعالتر از وضعیت سلامت عادی هستند. افکار فرد مجنون کنترل نشدهاند و به سرعت بین موضوعات مختلف جابجا میشوند. افکار آنها از هر محدودیتی عبور کرده و قدرت ادراک آنها نیز از بین میرود. در چنین موقعیتی فرد مجنون یا به اصطلاح دیوانه به رویدادهایی که در اطرافش میگذرد به صورت نامتعارفی پاسخ میدهد. یک تعریف درست از جنون که باعث خواهد شد تا این طیف را جندان دست کم نگیریم!
علی گرامیفر عکاس باحوصله تبریزی 5 سال گاه و بیگاه از آسایشگاه روانی رازی در تبریز بازدید میکرد. در طی این دوران او مجموعهای از تصاویر خارقالعاده را ثبت کرد. این مجموعه بعدها با عنوان فراموشخانه منتشر گردید. بوسه دیوانه یکی از آثار خارقالعاده این مجموعه تصاویر است.
تو در آینه نگه کن، که چه دلبری ولیکن
تو که خویشتن ببینی، نظرت به ما نباشد
نمیدانم چه در سر دوست عزیزمان میگذشته که این چنین به دیوار آسایشگاه چسبیده و با شیفتگی لبانش را روی سنگهای سرد قرار داده است. بازتاب چهره او در کاشیها برای من تداعی کننده نارکیسوس (نارسیس) یکی از اساطیر یونان باستان میباشد. زیبارویی که پس از بیتوجها به مهر الهههای دیگر دچار نفرین اسطورهای که شیفته تماشای تصویر خود در آب میشود و سرانجام در آب جان میسپارد.
از حق نگذریم اغلب ما گاهی زیر فشار مشکلات و مصائب زندگی دلمان میخواهد گاهی بیخود از خود باشیم! زمانهایی که از آگاهیمان رنج میبریم. چند وقت پیش فایل صوتی زیبایی از رشید کاکاوند با همین موضوع شنیدم که به نظرم فرصت مناسبی حالا آن را با شما به اشتراک بگذارم.
به نظر من هم حق با حافظ است ما در این دایره سرگردان هستیم. دلیل اینکه انسانهای زیادی به مستی پناه میبرند، همین فرار از آگاهی است. آگاهی گاهی دردناک است. البته که گریز به مستی اشتباهی بزرگ برای رها شدن از حالتی است که نمیتوان پاسخ درستی برای آن یافت. اگزوپری در بخشی از شازده کوچولو به این موضوع پرداخته است که بعدها حتما در بخش بریدههای کتاب آن را به اشتراک خواهم گذاشت. اگر توانش باشد درباره بزرگترین و محبوبتریم مجنونی که میشناسم نیز چیزهایی خواهم نوشت؛ قیس عامری را میگویم.
حرفهای ناگفته را برای مجالی دیگر باقی میگذارم!
اما از حق نگذریم بهلول بودن هم بسی زیباست!
3 نظرات در مورد “بوسه دیوانه (در ستایش جنون)”
چقدر خوب نوشتی رضا
دیوانه بودن آنقدر ضروریست که دیوانه نبودن خود شکل دیگری از دیوانگیست.»
این جمله رو دوستی در کتابی که بهم هدیه داد نوشت ،نمیدونم جمله از کیه،اما مطمنم از دوستم نیست 😉و نوشت تقدیم به مانای دیوانه …😁
منتظر ادامه این متن در قالب جناب عامری هستیم.
اما شعری از جناب مشیری به ذهنم رسید….
یکی دیوانه ای آتش بر افروخت
در آن هنگامه جان خویش را سوخت
همه خاکسترش را باد می برد
وجودش را جهان از یاد می برد
تو همچون آتشی ای عشق جانسوز
من آن دیوانه مرد آتش افروز
من آن دیوانه ی آتش پرستم
در این آتش خوشم تا زنده هستم
بزن آتش به عود استخوانم
که بوی عشق برخیزد ز جانم
خوشم با این چنین دیوانگی ها
که میخندم به آن فرزانگی ها
به غیر از مردن و از یاد رفتن
غباری گشتن و بر باد رفتن
در این عالم سرانجامی نداریم
چه فرجامی ؟ که فرجامی نداریم
لهیبی همچو آه تیره روزان
بساز ای عشق و جانم را بسوزان
بیا ، آتش بزن ، خاکسترم کن
مسم ، در بوته ی هستی زرم کن
جمله نخست از میشل فوکو است. در ادبیات فارسی بارها به چنین مفهومی با بیان مختلف اشاره شده است.
چه سبک جالبی دارد دوست شما در تقدیم کتاب! بیان مقدمهای جالب برای اطلاق یک صفت جالب
محتوای جناب عامری احتمالا به صورت بازتابی از نوشته نظامی در قالب نظم و نثر خواهد بود.
شعری جناب مشیری هم خواندنی بود.