واقعه کربلا به عنوان یک واقعه تاریخی و مذهبی درسهای زیادی در دل خود جای داده است. اگر ماجراهای این واقعه را با دقت مورد بررسی قرار دهیم، برایمان سراسر درس خواهد بود. غفلتها، آزادگیها و گمراهیها همگی در حد اعلای خود وجود دارد. داستان عبیدالله ابن حر جعفی یکی از داستانهای آموزنده کربلاست که کمتر به آن پرداختهاند. در ادامه ماجرای ابن حر و غفلت تاریخیش را بررسی خواهیم کرد.
عبیدالله ابن حر جعفی به عنوان یک فرمانده جنگجو سراسر زندگیش را با غفلت و لغزش زندگی کرده است. عبیدالله از قبیله بنی سعد و جز خاندان جعفی محسوب میشد. از تاریخ تولد و اوایل زندگی او اطلاع دقیقی نیست. در جوانی ساکن کوفه و از پیروان عثمان بود. پس از مرگ عثمان به معاویه پیوست. در جنگ صفین برخی او را از افرادی می دانند که مقابل امام علی جنگید و برخی معتقدند او از جنگ سر باز زد. اما مهمترین پرده زندگی او پس از مرگ معاویه رقم خورد. ابن حر با یزید بیعت نکرد و هنگامی که امام به سمت کوفه حرکت کرد، او از کوفه خارج شد. در روز یکم محرم در منزلگاهی به نام قصر بنی مقاتل در نزدیکی کاروان امام حسین سکنی گزید. امام زمانی که خیمه او را دید از یارانش درباره صاحب خیمه پرسید. به امام عرض کردند متعلق به عبیدالله ابن حر جعفی است. امام حسین به عنوان مظهر هدایت بشریت از یکی از یارانش به نام حجاج ابن مسروق جعفی خواست تا به دیدار عبیدالله ابن حر برود و او را به یاری امام دعوت کند.
حجّاج به خیمه عبیدالله بن حرّ آمد، سلام کرد و گفت: “اى پسر حرّ! به خدا سوگند! اگر شایسته آن باشى که بپذیرى خداوند به تو کرامتى عظیم هدیه کرده است.”
گفت: “کدام کرامت؟”
حجّاج پاسخ داد: “این حسین بن على(علیه السلام) است، که تو را به یارى خویش فرا مى خواند. پس اگر در رکاب آن حضرت با دشمنانش نبرد کنى، پاداش بزرگى نصیب تو خواهد شد و اگر کشته شوى، به فیض شهادت نایل گردى.”
«عبیدالله بن حرّ» گفت: “من از کوفه بیرون نیامدم مگر آن که بیم داشتم حسین بن على(علیه السلام) به کوفه قدم گذارد و من آنجا باشم و یارىاش نکنم. در کوفه هیچ یاورى نمانده است”
حجّاج نزد امام آمد و ماجرا را به عرض امام(علیه السلام) رساند.
امام خود به همراه چندتن از یاران به دیدار او رفت. عبیدالله از امام استقبال گرمی کرد. امام پس از حمد و ستایش خدا و شرحی از دعوت کوفیان و پیمان شکنی آنها، به او چنین فرمود: “ای مرد، در گذشته خطا بسیار کردی و خداوند تو را به اعمالت مؤاخذه میکند، آیا نمیخواهی در این ساعت سوی او بازگردی و مرا یاری کنی تا جد من روز قیامت، نزد خدا شفیع تو باشد؟”
عبیدالله با آنکه به حقانیت امام قلبا اذعان داشت اما حب زندگی او را از همراهی با امام منع می کرد. البته شاید در دل میخواست امام را با کالایی غیر از جانش همراهی کند. پس عبیدالله به امام عرض کرد: “به خدا سوگند ای پسر دختر پیغمبر! اگر تو در کوفه یارانی داشتی که همراه تو با دشمن بجنگند، من در همراهی تو و مبارزه با دشمن پیشتاز بودم و به شدت با ایشان میجنگیدم، ولی شیعیان تو را در کوفه دیدم که از ترس بنی امیه و شمشیرهای آنان در خانههای خود خزیدهاند. تو را به خدا همراهی خود را از من مخواه، ولی هر قدر بتوانم با تو همراهی میکنم. این اسب من ملحقه است، به خدا با آن به دنبال کسی نتاختم مگر اینکه مرگ را بر او چشاندم و هیچکس در طلب من نیامده مگر اینکه از او سبقت گرفته و نجات یافتهام. این هم شمشیر من است. به خدا با آن بر چیزی ضربه نزدم مگر اینکه آن را قطع کرد.“
امام حسین از او روی برگرداند و فرمود: “نه حاجت به تو دارم و نه به اسب تو. اگر نسبت به بذل جانت در راه ما بخل میورزی، نیازی به چیزی از اموال تو نداریم.” و سپس این آیهای از سوره کهف را خواند:
وَمَا كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا
و هرگز گمراهان را به یاری نگرفتم..
آنگاه امام به او فرمود: “اما از اینجا بگریز و برو! نه با ما باش و نه بر ما! زیرا اگر کسی صدای درخواست یاری ما را بشنود و اجابت نکند، خداوند او را به رو در آتش جهنم میاندازد و هلاک میشود.”
اینگونه دیدار عبیدالله ابن حر جعفی با امام حسین پایان یافت و او فرصت طلایی زندگی خود را از دست داد. پس از واقعه کربلا عبیدالله به اشتباهش پی برد و همواره برای آن لحظه پشیمان بود. هرچند که عهدشکنیها و غفلتهای او تمامی نداشت. ابن حر ابتدا به صف یاران مختار پیوست و سپس در چرخشی مجدد با مصعب ابن زبیر بیعت کرد. سرانجام نیز مصعب به او بدگمان شد و او را کشت.
چند درس از دیدار امام حسین و ابن حر
داستان ملاقات عبیدالله ابن حر جعفی و امام حسین در کربلا برای من چند درس فرعی و اصلی داشت که در ادامه با شما در میان خواهم گذاشت:
1- درس اول انتخاب قاصد برای ملاقات با ابن حر میباشد. امام برای ملاقات حجاج ابن مسروق جعفی را انتخاب کرد که از عشیره عبیداالله بود. این نمونهای از یک انتخاب درست و هوشمندانه است.
2- امام برای هدایت افراد به گذشتهشان نگاه نمیکند و حتی از هدایت کسی که با امیرالمومنین جنگیدهاست نیز نومید نمیگردد.
3- سخنان امام حسین با عبیدالله نشان میدهد که گاهی با یک انتخاب درست میتوان اشتباهات گذشته را جبران کرد و در مسیر سعادت قرار گرفت.
4- حرفهای عبیدالله ابن حر نشان میدهد که حقانیت امام حسین را دریافته است اما به دنیا چنان وابسته است که برای سعادت آخرش نیز حاضر نیست از جانش بگذرد.
5- عبیدالله ابن حر منزلت امام را به درستی درک نکرده است و با ارائه اسب و شمشیر نشان میدهد که در باور او امامحسین به دنبال راهی برای ادامه حیات میگردد.
6- برای امام حسین درجات گمراهی افراد نیز اهمیت دارد. وقتی که سخنش در او اثر نمیکند او را از جنگیدن با خود بر حذر میدارد. این نشان میدهد در هر موقعیتی امام سعی در هدایت مردم دارد.
7- سرنوشت عبیدالله نشان میدهد اگر زمانی که فرصت انتخاب درست وجود دارد منفعل عمل کنیم در ادامه دیر یا زود مسیر اشتباه را خواهیم پیمود.
8- سرنوشت عبیدالله ابن حر جعفی تا قبل از دیدار با امام حسین تا حدودی شبیه زهیر ابن قین بود. انتخاب این دو نفر نام آنها را در دو جبهه متفاوت در تاریخ ماندگار کرد.
نظر شما درباره عبیدالله ابن حر جعفی چیست؟
2 thoughts on “ما را به تو و اسبت نیازی نیست!”
روز عاشوراست امروز کربلا غوغاست امروز.
حمید عزیز هر روز میتواند عاشورا باشد و هرمکان میتواند کربلایی دیگر باشد.