هاینریش بُل (1985-1917) نویسنده آلمانی و برنده جایزه نوبل ادبیات است. بل یک نویسنده صلح جو است و اغلب قهرمانان داستانهایش انسان های شکست خورده هستند. مهم ترین کتاب هاینریش بل با نام عقاید یک دلقک در سال 1963 منتشر شد. این کتاب به توصیف سرنوشت دلقکی می پزدازد که معشوقه اش او را ترک کرده و با شخص دیگری ازدواج کرده است. قهرمان داستان نیز کم کم به مسیر تباهی رهسپار می شود. بریده ای از کتاب را در ادامه خواهیم خواند.

هاینریش بل در کتاب خود علیرغم ذکر یک داستان متفاوت نگاه جذابی نیز به مقوله عشق دارد. در بخشی از کتاب تاثیر یک واژه به خوبی از طرف بل توصیف شده است:
گفت: برو
ولي همین كه او به من "برو" گفت و "بروید" نگفت، برای من كار تمام شده بود.
در اين كلمه كوچک آنقدر محبت نهفته بود كه من فكر می كردم برای یک عمر كافی خواهد بود، داشتم گريه می افتادم
چقدر زیبا. 60 سال پیش هم در مخاطب قرار داده شدن، نوع شناسه فعل می توانست موهبتی برای عاشقان باشد. گاهی دریافت عشق می تواند چقدر ساده باشد!
اولین بار که ضمایرتان، در صدا کردن یکدیگر یا در چت عوض شد چه احساسی داشتید ؟
6 thoughts on “فرق “برو” و “بروید” از منظر هاینریش بل”
اولین بار که «میم مالکیت »به اسم یونس اضافه کردم هیچ وقت یادم نمیره و اولین شادمانی او بخاطر این کار.
گفتم سلام یونسم،
گفت چی
گفتم سلاااااااااام یونسم،درست شنیدی ،تو یونس منی و تمااااااام .
گفت این یعنی تا آخرش با همه ی سختی ها ….
گفتم این «میم»یعنی تا ابد و تا همه ی سختی ها،در همه ی خوشی ها،
یعنی تا بهشت تا خدااااااا،برای منی و با توام ….
گفت :یا علی
گفتم :تا علی
همیشه اولین ها به یادم میمونه.این اولین بار بود که با گذاشتن یک «میم »به اسم محبوبم ،جهانمون تغییر کرد و بعدتر با هزار پیچ و خم روزگار مواجهه شدیم و همه ی اینها امتحانی بود برای ادعامون در عشق …..
بگذریم ….
هنوز خیلی از مطالب این خانه است که نخوندم ،باید برم بخونم ….
شناسه فعل در مخاطب قرار گرفتن دنیای خاص خودش را دارد.
البته در روزگاری سپری میکنیم که افراد شناسههای افعالشان را به سادگی خرج میکنند اما پیش از این در روابط عاشقانه فرد برای به دست آوردن شناسه دوم شخص مخاطب شخص باید تلاش زیادی میکرد.
میم مالکیت حتی یک مرحله بالاتر است و نیاز به تلاش بیشتری داشت.
تصورم این است که بیشتر مطالب این خانه را خواندهاید، اگر به مقوله فوتبال علاقه داشتید چند پست زیبا هم در آن بخش موجود بود. مثل شهریار شدهام (شعر میگم اما نمیتونم بنویسم) مطالب زیادی در ذهنم است اما فرصت به نگارش درآوردن آنها و ساخت صفحه را ندارم.
به جای آنکه روزی 5 مطلب بنویسم، 5 روز یکبار مطلب کار میکنم.
بله ،تقریبا ۶۰درصد مطالب رو خوندم ،البته اونهایی که نظر ندادم ،ترس این رو داشتم که مبادا برادرم ،خسته بشه از کامنت های من.
هنوز بخش مفاهیم و ورزش مونده ،که بخونم ب طور کامل .(نظریه پنجره شکسته)
قبلتر گفتم ،بین زنگ های تفریح و نیمه شب و یا فراغتی کوتاه به دست بیارم ،سریع به خونه برادرم میام .
امیدوارم حضور مداومم باعث رنج و خستگی صاحبخانه نشه.
سرت سلامت و خدا بهت قوت بده و توان برای اینکه مدام برای ما بنویسی و مارو به چالش های ذهنی خودت دعوت کنی برای اینکه ما هم از رخوت دربیایم و
به اندیشه مشغول .گفتم اندیشه و برادر یاد این شعر افتادم 🫠😀
ای برادر تو همان اندیشه ای
مابقی خود استخوان و ریشه ای
گر گل است اندیشه تو گلشنی
ور بود خاری تو هیمه گلخنی
گر گلابی بر سر و جَیبت زنند
ور تو چون بولی برونت افکنند
حضور شما، پیامها و کامنتهای شما همگی مفرح ذات است.
بخش مفاهیم جز قسمتهایی است که نوشتن در آن وقت زیادی از من میگیرد. مفاهیم زیادی است که در ذهنم میپرورانمشان اما توان کافی برای نوشتن از آنها را ندارم. البته گاهی عناوین آنها را روی کاغذ میآورم تا در فرصت مغتنم به آن بپردازم.
شعر مثل همیشه عالی بود و تزریق حس خوش بر اندیشه من.
ممنون از مهر بی پایان برادرجان.
زمان بس ناجوانمردانه در حال گذر است ،پس بکوش و بنویس …..😀💪🌹
منتظر روایت های بکر و تازه هستیم 🙏
تصورم این است که در اسفند زمان و مجال بیشتری برای نوشتن خواهم داشت. حداقل آمار نشان میدهد تعداد نوشتههای سال گذشتهام در اسفند نسبتا بیشتر شده بود.