ارنست همینگوی (1961-1899) نویسنده بزرگ آمریکایی و برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1954 است. او در خلق شخصیت داستانهای خود مهارت بالایی دارد. همینگوی نویسندگی را از ابتدای جوانی آغاز کرد و در چهار دهه بعدی نیز به این فعالیت ادامه داد. کتاب پیرمرد و دریا یکی از آثار تحسینبرانگیز او است که توجه منتقدان را نیز به خود جلب کرده است. در ادامه بریدهای زیبا از این کتاب را خواهیم خواند.

داستان درباره پیرمرد ماهیگیر کوبایی به نام سانتیاگو است. داستان با روزهای سخت زندگی او آغاز میشود. صیاد بزرگ سانتیاگو اکنون با ضعف ناشی از پیری، فقر مادی و حتی بداقبالی مواجه است. شاگردش پسربچهای به نام مانولین نیز بنابر اصرار خانوادهاش پیرمرد را ترک میکند. اما سانتیاگو در سختترین دوران زندگی خود نمیخواهد تسلیم شود. پس بعد از هشتاد و چهار روز ناکامی، پیرمرد در سپیدهدم روز هشتاد و پنجم سفری بزرگ را آغاز مینماید. این بار او رهسپار جایی بسیار دورتر از جایگاه همیشگی دیگر صیادان میگردد. در بخشی از کتاب چنین میخوانیم:
ولی پیرمرد با خود میگفت که من ریسمان را میزان میکنم، چیزی که هست بخت یاری نمیکند. اما چه کسی میداند؟ شاید زد و امروز یاری کرد. هر روز، روز تازهای است. بهتر آن است که بخت یاری کند، ولی تو کارت را میزان کن. آن وقت اگر بخت یاری کرد آمادهای.
پیرمرد داستان همینگوی به خوبی میداند که باید کارش را به خوبی انجام دهد. او نمیخواهد زمانی که شانس به او رو میکند، تقاص غفلتش را پس دهد. پس از 84 روز ناامیدی او همچنان امیدوارانه دل به دریا میزند. در صبح روز هشتاد و پنجم نیز او تمام وظایف صیادیاش را به درستی انجام میدهد. جالب اینکه در همین روز بزرگترین صید زندگیاش به سراغش میآید. هرچند که او در نبرد مرگ و زندگی گرفتار میشود. در اعماق دریا ماهی بزرگ به دام او میافتد اما صیاد سالخورده توان و امکانات کافی ندارد. پس جدال بزرگی بین او و ماهی آغاز میشود.

داستان همینگوی را میتوان از جهات مختلف مورد بررسی قرار داد. قبلا درباره تقابل انسان و طبیعت روایت دیگری نیز نوشتهام که میتوانید آن را نیز بخوانید: مردی در آب
سانتیاگوی بزرگ داستان همینگوی که از هر لحاظ انگار به پایان دوران خود رسیده است، به راحتی تسلیم نمیشود. او این بار حتی خود را به چالش بزرگتری نیز میکشاند. زمانی که این داستان را میخواندم برایم جذاب بود که بدانم پیرمرد در نبرد با ماهی بزرگ پیروز میشود یا شکست خورده و به پایان دوران خود میرسد. اما هنگامی که چندین صفحه از نبرد پیرمرد و ماهی را خواندم دیگر نتیجه پایانی برایم مهم نبود، زیرا نکته اصلی تلاش پیرمرد بود نه برنده یا بازنده شدن او. بر این اساس مهمترین مفهوم این داستان برای من تسلیم نشدن در دشواریهای زندگی است. ضمنا خواندن این داستان را به همه سالخوردگان توصیه مینمایم.
2 thoughts on “پیرمرد و دریا | ارنست همینگوی”
سلام برادر رضای عزیز
سوال
چرا سالخوردگان باید این کتاب را بخوانند؟
پیرمرد و دریا ،کتابی که به شاگردام معرفی کردم ،چون اعتقاد داشتم اون ها باید از همین سن کم برای مبارزه و جنگیدن آماده بشن.اینکه شکست معنایی ندارد و تا لحظه اخر باید جنگید .
خود همینگوی هم برام شخصیت جالبیه.همیشه در لحظه زندگی میکرد و سعی میکرد خوش باشه و لذت ببره…و اینکه هیچ وقت نخواست نویسنده ای باشه که در تخیل و رویا بنویسه ،نمیدونم چطور منظورمو بگم.
یعنی اهل تجربه کردن موقعیت ها بود .تا بتونه لحظ های واقعی به قول خودش خلق کنه.
و در نهایت مرگ که باز علامت سوال برام…
اگر نمیگویی من دیوانه ام،همیشه در رویاهام با آدمها و غیره…حرف میزنم و ازشون میپرسم مثلا چرا اونجا در داستان فلان حرف رو فلان شخصیت زده 😁
یا چرا خواستی خودکشی کنی.مشکلی با همینگوی هم داشتم مثل موضوع آقا تختی و شریعتی و…..قسمت آخر زندگیشون رو نتونستم باور کنم و سعی میکنم بعد این همه سال برای خودم ،اونطوری که دوست دارم اونها جهان رو ترک کنند.
مثل همیشه طولانی نوشتم ببخش.یه چیز که از همینگوی همیشه برای خودم الگو قرار دادم اینه،هیچ وقت جوری ننویسم که مخاطب متوجه نشه .مثلا کلمه ای استفاده نکنم که بره برگرده دنبال معنیش….
تا میشه ساده و روان بنویسم و واقعی …
امیدوارم برادرم رضا،مثل همیشه این سرسخت بودن رو در روشن نگاه داشتن چراغ این خانه داشته باشه با نوشتن مطالب جدید 😉🌹👏🙏
سلام
کامنت بسیار خوب و چالش برانگیزی بود و برای پاسخ نیاز است که آن را بخش بخش بررسی کنیم.
پرسش: چرا سالخوردگان باید کتاب پیرمرد و دریا را بخوانند؟
پاسخ: کاراکتر اصلی داستان یک فرد سالخورده است که با قدرت اندیشه به ناتوانیهای جسمیاش غلبه میکنه و نهایتا بعد از مدتها ناکامی باز هم موفقیت را تجربه میکند. البته که شاگردان شما هم از خواندن کتاب بهرهها خواهند برد. وقتی یک فرد سالخورده مانند سانتیاگو میتواند در نبرد با دریا توفیق نسبی به دست آورد یک جوان توانا نیز بی شک میتواند با الگوبرداری از او بر مصائب و سختیهای روزگار غلبه کند.
اما همینگوی با داشتن حداقل 4 تجربه عاشقانه و پایان دادن زندگی خود با دولول حتما داستان زندگی خودش هم خواندنی و جالب است. اما خودکشی خود معمایی دیگر است. البته نمیدونم چرا اسم شریعتی رو آوردید. من خودم زمانی دوست داشتم با اسکندر مقدونی همصحبت بشم.
چراغ روشن خواهد ماند، حتی اگر کم نور باشد.