گوریل غمگین و کودکان هیجان زده

  1. رضا محمدیان
  2. عکس و مکث
  3. گوریل غمگین و کودکان هیجان زده

در بخش عکس و مکث تلاش خواهم کرد تا شعر و متن را با تصویر به صورت شایسته‌ای تلفیق کنم. عادت همیشگیم این است که برای نوشته‌ها تصاویر جذاب بیابم. اما اینبار برای تصاویر مورد علاقه‌ام متن و شعر مناسب خواهم یافت. پس این بار محور اصلی عکس است و از تجربه کانال تلگرامم نیز استفاده خواهم کرد. تصویر نخست به گوریلی در باغ وحش و کودکانی هیجان زده اختصاص دارد. شعری از سجاد سامانی نیز مکمل تصویر است!

گوریل غمگین و کودکان هیجان زده در باغ وحش

این تصویر ساده برای من یادآور ترانه دلقک محمد اصفهانی است. جز نخستین تصاویری است که حدود 4 سال قبل در کانال تلگرام عکس و مکث منتشرش کردم:

گوریل غمگین و کودکان هیجان زده در باغ وحش
گوریل غمگین و کودکان هیجان زده در باغ وحش

شادمان باش ولی حال مرا هیچ مپرس
آنچه غم بر سرم آورد نمی‌دانی چیست!

سجاد سامانی

ضمنا منبع تصویر وبسایت آرت ویتون می‌باشد.

10 نظرات در مورد “گوریل غمگین و کودکان هیجان زده

  1. به یاد این شعر سهراب افتادم با دیدن این عکس .

    چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی
    – چقدر هم تنها!
    – خیال می‌کنم
    دچار آن رگ پنهان رنگ‌ها هستی
    – دچار یعنی
    – عاشق
    – و فکر کن که چه تنهاست
    اگر که ماهی کوچک، دچار آبی دریای بیکران باشد
    – چه فکر نازک غمناکی!
    – و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است
    و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست

      1. ممنون از تحسینت،فکر کنم زمانش رسیده به خواهر نادیده ت،امیدوار باشی و افتخار نمایی،
        بسیار حالم خوب است در این صفحه و «خانه ی امنِ رضا»همه را مدیون توییم برادر جان.

        1. من از مدتها قبل به شما امیدوار بودم. از همان کامنت اول…
          خانه امن رضا🙂 چه عنوان جالبی!
          سالها پیش وبلاگی داشتم حدس بزن نامش چه بود!؟

          1. هروقت یونس از من میخواست حدس بزنم ،مغزم هنگ میکرد .چندتا حدس میزدم بعد می‌گفت ،ناامید شدم ازت .
            بعد که جواب رو می‌گفت .تو دلم میگفتم .وای من که اینو میدونستم چرا نگفتم .
            الان دقیقا تکرار همون لحظه هاست برادر رضایِ جان.
            برای من اینجا که قبل‌تر هم در کامنتی برات نوشتم «خانه ی امنِ رضا»ست.و بسیار آرامم اینجا میان نوشته هایت.
            سیری و سیاحتی است در جهانِ رضا.

            بسیار مشتاقم بدانم ،وبلاگت،قابل دسترس هست که به خانه برادرم در آنجا سری بزنم.
            نامش را هم بگو ،😎😀
            حدس نمی‌زنم تا مثل یونس از من ناامید نشوی😂

          2. فعالیت وبلاگی من قبل از سال ۱۳۹۴ به پایان رسید. چندسال در آن فضا حضور داشتم اما در همان سال بلاگفا برای مدتی از دسترس خارج شد و بخش مهمی از اطلاعات همه کاربران از بین رفت.

            اما شما حدستان را می‌زدید. هرچه بود من میگفتم احسنت همان است 🙂
            ضمنا خانه امن رضا با مقهوم آن قرابت بالایی داشت.

          3. حدس نیمه شبانه ام این است .
            کلبه ی آرامش
            یا گذرگاهی برای اندیشه
            😎🙄😂
            الان باید منتظر باشم تا بیایی و بگویی
            امیدم را از دست دادم 😂😂😂😂
            امان از دست برادر ها ،یونس هااااااا😂

          4. اسامی خوبی بیان نمودید اما در آن دوران من نسبت به امروز فردی کم سن و سالتر بودم. احتمالا احساسات بیشتری تجربه می‌کردم. پس شاید به همین علت اسمی عجیب انتخاب کردم!
            «احساسکده»
            انصافا اسامی مدنظر شما هم برای وبلاگ بسیار مناسب است. مخصوصا اگر نویسنده‌اش من باشم!

  2. باز خدارو شکر ازم ناامید نشدی .
    خوش به حال همه ی آنهایی که آن زمان در احساسکده🥹😍 لحظات خوشی را سپری کردند و افسوس که نبودم ……

    روی خواهر نادیده ت،حساب کن برای کار و باری💪🙏😀

    1. باور کنید آن زمان بسی خام بودم. هرچند الان هم در همان وضعیت هستم. از نوشته‌های یک پسر بیست ساله چه انتظاری دارید. احتمالا بخش احساس آن قوی‌تر بود صرفا همین!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *