مارین سورسکو (1996-1936) شاعر و نویسنده معاصر رومانیایی است که در اشعارش به مفاهیم مهمی اشاره می کند. سورسکو به واسط هوش بالایش در سروده و نوشته هایش به سادگی واقعیت های زندگی را توصیف می کند. در قطعه شعر زیر او با یک مثال به ما یاد می دهد که نمی توان شرایطی پدید آورد تا همه از ما راضی و خشنود باشند. با هم این شعر را بخوانیم:
دلم به حال پروانهها میسوزد
وقتی چراغ را خاموش میکنم،
و به حال خفاشها
وقتی چراغ را روشن میکنم.
نمیشود قدمی برداشت
بدون آن که کسی نرنجد.
در آغاز دوران جوانی به خاطر نوع تربیت کودکیم تلاش می کردم تا حتی با تحمل سختی به خود، مانع دلخوری یا رنجش دیگران شوم. حتی اگر ناخواسته چنین موردی پیش میامد بلافاصله سعی می کردم از دل طرف مقابل درآورم.
اما گاهی افراد توقعات متفاوتی از من داشتند و مرا در وضعیتی می گذاشتند که نمی دانستم باید چراغ را خاموش کنم یا روشن! خیلی زود یاد گرفتم که اگر اختیار چراغ دست من افتاد همه جوانب را بنگرم و نهایتا بدون هیچ شرمساری تصمیم درست را بگیرم. اگر لازم است چراغ خاموش شود، آن را خاموش می کنم و اگر پروانه ناراحت شد به او علت را توضیح می دهم. اگر هم که قرار بر این است تا چراغ روشن بماند آنگاه به خفاش توضیح خواهم داد. مطمئنا اگر خفاش و پروانه باشعوری باشند متوجه خواهند شد که قصد من رنجش آنها نبوده است!
شما با چراغ ها و پروانه ها و خفاش های زندگیتان چگونه برخورد می کنید؟