نصرت رحمانی (1379-1308) از شاعران توانمند معاصر است. رحمانی از کودکی سرودن شعر را آغاز کرد. دهه 30 شمسی با انتشار چند دفتر شعر درخشان به همه ثابت کرد که او نیز اختری در آسمان ادبیات ایران است. یکی از ویژگیهای شاخص شعر او این است که واژههای محاوره را به شعر وارد کرد. رحمانی در چند شعر خود از ملیحه نام برده است. شعر زیر شاید یکی از آثار درخشان رحمانی باشد که با دکلمه جذاب رضا پیربادیان کامل شده است:
ملیحه پنجره بگشای، آفتاب دمید
ملیحه پنجره بگشای، آفتاب دمید
نشست چلچله بر شاخ کهنه انجیر
بکار بوسه به صحرای خشک لبهایم
بکوش و باز کن از کتف بستهام زنجیر
ملیحه دفتر شعر مرا بیار نترس
سرود فتح بخوان، نعره زن، هوار بکن
کنار نسترن پیر راه پنهانی است
اگر کسی به در انگشت زد، فرار بکن
ملیحه پیرهن سرخ را به پیکر پیچ
برقص، رقص ظفر کن، بهار نوبت ماست
به چهرهها منگر، گرچه شام خاموشند
ببین! چه شور و چه شادی به هر دلی برپاست
ملیحه چنگ به چنگال پاره کن از شوق
بهار آمده از ره، به یاس میخندم
بریز باده به لبهای شاعر این شهر
دوباره پرچم نصرت به عرش میبندم
شاعر: نصرت رحمانی
شعر روان و زیبای نصرت رحمانی با دکلمه رضا پیربادیان جان میگیرد و به شیوهای باورنکردنی گوش را مینوازد. توجه نصرت رحمانی در اشعارش به نام ملیحه شاید یک راز عاشقانه مربوط به ایام جوانی باشد. رحمانی در طول حیاتش 2 بار ازدواج کرد و نام هیچ یک از همسران او ملیحه نبوده است!
اگر به شعر معاصر علاقهمند هستید از این غزل زیبا نیز لذت ببرید: لیلا دوباره قسمت ابن السلام شد | حسین منزوی
نظر شما نسبت به راز شخصیت ملیحه در اشعار نصرت رحمانی چیست؟ آیا چیزی در این باره میدانید؟
3 نظرات در مورد “ملیحه پنجره بگشای آفتاب دمید | نصرت رحمانی”
نمیدانم اما عجیب ملیحه برایم آشناست .دلم خواست بنشینم و برای ملیحه و نصرت داستانی بنویسم .دوست دارم آنها را در مسیر داستان یونس قرار دهم و رازشان را کشف کنم.
نوشتم حتما برایت اینجا میفرستم .
ایده داستان ملیحه را از تو دارم برادرم ،سپاس.
اینجا هم ردپایی از ملیحه در شعر رحمانی مشاهده میشود:
دیشب، ملیحه دختر همسایه، طعنه زد:
“آمد دوباره شاعر بد نام شهر ما!”
مادر!… بس است… وای… فراموش کن مرا
باید که گفت : شاعر ناکام شهر ما!
اگر داستانی نوشتید یا تحقیقاتی انجام دادید حتما مرا هم در جریان بگذارید.
توصیه: حتما دکلمه رضا پیربادیان را گوش دهید. این دکلمه اگر نبود این شعر هم به انتشار نمیرسید!
به روی چشم برادرجان.