جرج بست (2005-1946) فوتبالیست ایرلندی و ستاره سابق منچستر یونایتد است. بست یک فوتبالیست نابغه بود و طرفدارانش از تماشای بازی او به وجد می آمدند. علاوه بر این، چهره خاص و زیبایی ظاهری او سبب شد تا نخستین سلبریتی دنیای فوتبال لقب بگیرد. کارشناسان بسیاری او را بااستعدادترین بازیکن تاریخ فوتبال می دانند. اما بست خارج از زمین فوتبال چهره متفاوتی داشت. اعتیاد به الکل و شیفتگی به زنان روی دیگر زندگی بست بود…
جرج بست یک استعداد ذاتی فوتبال بود. زندگینامه جرج بست یک افسوس بزرگ برای همه عاشقان فوتبال است. آن همه استعداد در دام الکل و زنان زیبا گرفتار شد و به سمت تاریکی حرکت کرد. بازیکنی که پله او را بزرگترین بازیکن جهان میدانست در 27 سالگی فوتبال حرفهای را کنار گذاشت و به لیگ آمریکا منتقل شد! خواندن زندگی بست میتواند درسی برای همه افرادی باشد که در اوج محبوبیت و جوانی، حاشیههای زیادی دارند! با هم زندگی او را بخوانیم:
جرج بست در سال 1946 در بلفاست پایتخت ایرلند شمالی متولد شد. در نوجوانی در یک کارخانه با حقوق جزئی مشغول به کار شد. در همان کودکی استعداد فوقالعاده بست توجه مربیان را به خود جلب میکرد. در سال 1961 زمانی که جرج 15 ساله بود مورد توجه باب بیشاپ استعدادیاب باشگاه منچستر یونایتد قرار گرفت. باب بیشاپ در تلگرافی 8 کلمهای به سرمت بازبی سرمربی منچستر درباره بست چنین گفته بود:
.I think I have found you a genius
فکر می کنم برایت یک نابغه پیدا کردهام.
بست با سفری دریایی و دوستش اریک مکموردی یک فوتبالیست 15 ساله بااستعداد دیگر بود همراه با بیشاپ از بلفاست پایتخت ایرلند شمالی خود را به منچستر رساند تا به آرزوهایش برسد. در همان شب اول اقامت، مک موردی و بست احساس دلتنگی زیادی داشتند. به این ترتیب صبح فردا بست و مک موردی به واسطه دلتنگی از حضور در منچستر منصرف شده و به بلفاست برگشتند. اگر سرمت بازبی سرمربی اسطوره ای منچستر به دنبال جرج بست نوجوان نمی رفت تا او را برگرداند، شاید هیچگاه دنیای فوتبال با چنین استعدادی آشنا نمی شد. مکموردی البته در بلفاست ماند هرچند او نیز بعدها فوتبالیست خوبی شد و در تیم ملی ایرلندشمالی با بست همبازی بود. اما داستان ما درباره پسر نوجوانی است که به منچستر بازگشت. بعد از چندسال بازی در تیمهای پایه سرانجام بست در 17 سالگی به عضویت تیم بزرگسالان منچستر درآمد. از همان ابتدا در ترکیب منچستر درخشان ظاهر شد. بست بعدها زمانی که در اوج شهرت قرار داشت درباره مقایسه دوران کودکی و زندگی جدیدش در منچستر چنین گفت:
بست در سالهای اولیه حضورش در منچستر یک جوان خجالتی بود که اوقات فراغتش را به بازی اسنوکر می پرداخت. البته همان موقع نیز موهای بلند و ظاهر زیبایش جلب توجه می کرد.
به خاطر میآورم که قبل از سفر به منچستر در زادگاهم در بلفاست در کارخانه مشغول به کار بودم و دستمزدی جزئی دریافت میکردم. ولی در باشگاه منچستر یونایتد روز به روز بیشتر و بیشتر سیل پول و لیره به سوی من سرازیر است. در ابتدای فعالیت در منچستر به عنوان یک فوتبالیست مبتدی، با هفته ای یک لیره شروع به کار کردم و از آن زمان هر روز مهارت من در بازی بیشتر شد. هر چه بازی من پیشرفت بیشتری میکند با خود می اندیشم که اگر دوباره به منچستر باز نمیگشتم، چه فرصت گرانبهایی را از دست داده بودم. اکنون وقتی که نام خود را هر روز و هر شب به زبان های مختلف در سراسر دنیا با حروف های درشت میبینم احساس افتخار عجیبی می کنم. گاه گاه به یاد روزهای مدرسه میافتم که چطور برای لگد زدن به یک توپ پلاستیکی مدتها کنار زمین های بازی به انتظار میایستادم.
20 ساله بود که نخستین قهرمانیش در لیگ انگلیس را در لباس منچستر جشن گرفت. در این دوران بست به تدریج حضور فعالی در کلابهای شبانه داشت. زیبایی چهره او و مهارتش در فوتبال باعث شده بود تا زنان و دختران جوان زیادی به سمت او جذب شوند. این دوران شاید آغاز حواشی زندگی او باشد. در سال 1968 در یکی از مهمانیها با یک مدل زیبا و محجوب آشنا شد. جکی گلس اولین معشوق جرج بست لقب گرفت؛ دختری که میتوانست زندگی او را تغییر دهد. همه چیز برای بست رویایی به نظر میرسید. جکی گلس که در اولین دیدار خود در یک مهمانی حتی جرج بست را نشناخته بود، بعدها در رابطه با آن مهمانی چنین گفت:
جرج از دوستم پرسید که آیا می تواند با من برقصد. او آشنا به نظر می رسید و من متوجه شدم که جورج بست است. من می دانستم که جورج هرگز نمی رقصید، بنابراین رقصیدن با او بسیار خارق العاده بود. ناگهان او به خودش آمد زیرا همه به او نگاه کردند. او گفت: «آیا میتوانم شماره شما را داشته باشم؟» گفتم دلیلی ندارد چون در لندن زندگی میکنم. سپس از من خواست که روز بعد در افتتاحیه بوتیکش حضور داشته باشم. او سعی نکرد مرا ببوسد. او یک مرد خوش رفتار بود.
جکی گلس علیرغم زیبایی ظاهریاش یک دختر فوقالعاده و آرام بود. جکی گلس اهل لندن بود و از 16 سالگی به عنوان مدل فعالیت میکرد. در آن زمان جکی گلس 20 ساله بود و در اوج زیبایی و وقار قرار داشت.
همه چیز برای بست رویایی پیش میرفت. 22 ساله بود که با منچستر عنوان قهرمانی باشگاه های اروپا را کسب کرد. بازی فینال اوج هنرنمایی بست بود و او ضمن بازی درخشان گلی زیبا نیز به ثمر رساند. بست درباره بازی فینال چنین گفت:
یک بار خوابی را دیدم که در آن دروازه بان را دریبل می کردم، توپ را روی خط متوقف می کردم، چهار دست و پا می نشستم و توپ را با سر به درون دروازه هدایت می کردم. وقتی در فینال لیگ قهرمانان اروپا در سال 1968 مقابل بنفیکا گلزنی کردم، تقریباً چنین کاری را انجام دادم. دروازه بان را به راحتی جا گذاشتم، اما سپس از تصمیم خودم منصرف شدم. این کار من می توانست موجب سکته قلبی رئیس (سر مت بازبی) شود.
عبور از هر بازیکنی، حتی دروازه بان همان چیزی بود که بست در آن تبحر داشت. چنین گل زیبایی محبوبیت بست را افزایش داد. بست با به ثمر رساندن 3 گل که همگی تاثیر گذار بودند بهترین گلزن تیم قهرمان مسابقات نیز محسوب می شد.
پس از قهرمانی در اروپا بست در یک هفته 10 هزار نامه از طرفدارانش دریافت کرد. به همین دلیل او سه نفر را استخدام کرد تا به نامه های دریافتی او پاسخ بدهند.
بست به سادگی مدافعین مقابلش را پشت سر می گذاشت و برای تیمش گل می زد و گل می ساخت. قدرت دریبل بالای او باعث شد تا مورد تحسین همگان قرا بگیرد. بازیهای درخشان بست، رقیبان همیشگی را هم به تحسین واداشته بود. تا جایی که جو مرسر سرمربی سابق منچسترسیتی درباره بست چنین گفته است:
صدمه زدن به او غیرممکن به نظر می رسد. هر کدام از بازیکنان سعی کرده اند که او را بترسانند. "بست" صرفا به جا گذاشتن دیگران ادامه می دهد، خودش را از گزند تکل ها نجات می دهد و غول ها را به نحوی جارو می کند که گویی برگ درختان هستند.
سال 1968 بست به واسطه بازیهای درخشانش برنده توپ طلای اروپا شد. حالا بست یک افسانه فوتبالی محسوب می شد.
اما این همه ماجرا نبود. پول، شهرت و چهره زیبا زندگی حرفه ای بست را کم کم به حاشیه برد. بست در بین زنان محبوبیت زیادی داشت و اوقات زیادی را در پارتی های شبانه می گذراند. این سبک زندگی او جکی گلس معشوقه او را بسیار آزار میداد. بست فردی ولخرج بود و پولهای زیادی که از فوتبال به دست می آورد را صرف تفریحاتش می کرد. بست در این باره چنین گفته است:
من پول زیادی را صرف نوشیدنی های الکلی، زنان و ماشین های سریع کردم. بقیه را فقط هدر دادم.
رفتارهای غیرحرفه ای بست کم کم به فوتبال او آسیب رساند. در حالیکه او 22 سال را به تازگی تمام کرده بود و همچنان باید در فوتبال رشد می کرد اما در ادامه دوران حرفه ای خود دیگر نتوانست موفقیت های این سالها را تکرار کند.
سال 1969 در حالیکه یک سال از آشنایی جکی گلس و جرج بست گذشته بود یک اتفاق ناراحت کننده رخ داد. در حالی که جکی گلس از سبک زندگی بست خسته شده بود، در روزنامهها درباره مطلبی درباره خیانت بست خواند. این آخرین ضربه بست به او بود. درست یک سال از آغاز این رابطه سپری شده بود که جکی گلس به آن خاتمه داد. درخواست بست برای بازگشت جکی ثمری نداشت و بست یک شکست عشقی را تجربه کرد.
جرج بست بین هم تیمی های خود بسیار محبوب بود و هم تیمیهای او از بازی کردن کنار او لذت می بردند. البته آنها نیز بابت آنچه بست بر سر خود می آورد، حسرت می خوردند. دنیس لاو اسطوره منچستر و همبازی او درباره مهارت بست در آن سالها چنین گفته است:
از سال ۱۹۶۴ تا سال ۱۹۶۹ او بهترین بازیکن فوتبال کشور انگلستان بود. تاسف آور است اما به عقیده من جهان فوتبال عظمت جرج بست را هیچگاه درک نکرد. درست در زمانی که او میتوانست بهتر از همیشه باشد اتفاقاتی او را به حاشیه کشاند. جرج بست انسان بزرگی بود
شهرت و محبوبیت بست حتی فراتر از حد تصور خود او بود. بست نمی توانست با این همه توجه به درستی کنار بیاید. اعتیاد بست به الکل و روابط متعدد او با دختران جوان برای او به یک عادت تبدیل شده بود. خود بست در باره آن سالها چنین گفته است.
در سال 1969 برای مقطعی بسیار کوتاه دست از الکل و زنان برداشتم. این بدترین 20 دقیقه زندگی من بود.
بست در فوتبال بازی کردن یک هنرمند بود. او طوری بازی می کرد که تماشاگران را به وجد بیاورد. بست با روحش فوتبال بازی می کرد و گل هایی می زد که همه آرزوی به ثمر رساندن آن را داشتند. بست در سالهای اوج دوران فوتبالش لذت های متفاوتی را تجربه کرد. خودش می گوید:
اگر قرار بود از بین دریبل کردن 5 بازیکن و سپس گلزنی از فاصله 40 یاردی در آنفیلد یا خوابیدن با دختر شایسته سال، یکی را انتخاب کنم، این می توانست دوراهی سختی باشد. خوشبختانه هر دوی آن ها را تجربه کرده ام.
محبوبیت بست در بین بانوان جوان و توجه زیاد نشریات به او باعث شده بود تا تمرکز او نسبت به فوتبال کمتر شود. بست سوپراستار دختران جوان بود.
یکی از نقل قول های عجیب او مربوط به زمانی می شود که درباره او گفته می شد که با هفت دختر شایسته سال خوابیده است. واکنش او به این اتفاق مانند اکثر لحظات زندگیش عجیب و غیرمنتظره بود.
آنها می گویند من با هفت دختر شایسته خوابیدم. من این کار را نکردم. فقط چهار نفر بود. من برای سه تای دیگر حاضر نشدم
در دربی شهر منچستر به داور توهین کرد و 4 هفته از همراهی تیمش محروم شد. پس از اتمام محرومیتش در نخستین دیدار در مقابل نورث همپتون باز هم عملکرد افسانه ای داشت و 6 گل زد تا تیمش 8 بر 2 برنده شود. در پایان بازی روی فیرفکس، مدافع یارگیر او درباره بست چنین گفت:
نزدیک ترین تماس فیزیکی من با او زمانی بود که در پایان بازی با همدیگر دست دادیم.
در همین دوران سرمت بازبی سرمربی او در منچستر که نخستین او را به عضویت این تیم درآورد، از منچستر جدا شد. این اتفاق ضربه دیگری به جرج بست جوان زد. حواشی زندگی بست ادامه پایانی نداشت. در حالیکه همچنان در زمین درخشان ظاهر می شد و برای ششمین سال پیاپی عنوان بهترین گلزن منچستر را به دست آورده بود، به علت زندگی غیرحرفه ای خود با مسئولین باشگاه به مشکل برخورد. بنابراین در 26 سالگی تصمیم گرفت از فوتبال و منچستر کناره گیری کند. البته مدتی بعد از تصمیم خود منصرف شد. اما از کیفیت همیشگی برخوردار نبود.
یکی از مواردی که باعث شد بست بیش از سایر ورزشکاران سوژه مطبوعات و محبوب دختران جوان باشد، زیبایی ظاهری او بود. خودش معتقد است که زیبای ظاهری اش در آن سالها برای او دردسر شده بود. شاید بهترین جمله در رابطه با دردسرهای زیباییش را خودش گفته باشد.
اگر زشت به دنیا آمده بودم، هرگز چیزی درباره 'پله' نمی شنیدید.
هرچند که بست بیش از هرکس دیگری در تباه کردن فوتبالش مقصر است اما شاید نداشتن راهنمای مناسب هم علت دیگری برای افزایش حواشی زندگی شخصی او باشد. خودش بعدها در این باره با افسوس می گوید:
الکل تنها دشمنی بوده که در مواجهه با آن احساس ضعف کردهام، اما اگر سرالکس فرگوسن سرمربی من بود میتوانست مرا کنترل کند..
در سال 1974 بست در حالیکه 28 سال سن داشت از منچستر جدا شد. پس از آن دیگر بست از سطح اول فوتبال جدا شد و در تیم های معمولی تر به بازی مشغول شد. جالب بدانید در همان دوران مدیرعامل وقت پرسپولیس علی عبده نیز به دنبال خرید بست بود. البته که همان موقع نیز مشخص بود این خبر بیشتر از اینکه در عمل به واقعیت نزدیک باشد یک حرف تبلیغاتی است.
در سال 1976در حالیکه برای تیم لس آنجلس آزتک بازی می کرد با آنجلا مک دونالد جینز یک مدل در مجله پلی بوی بود، آشنا شد. در سال 1978 ازدواج کردند و در سال 1981 کالوم به دنیا آمد تا بست پدر شدن را تجربه کند.
بست تا 10 سال پس از جدایی از منچستر، در تیم های مختلفی به فوتبال ادامه داد که اغلب آن در لیگ آمریکا بود. اما این دوران به هیچ وجه با سالهای اوج او در منچستر قابل مقایسه نیست.
بست در سال 1983 از فوتبال خداحافظی کرد. اما حواشی زندگی او ادامه داشت.
در سال 1984 به علت رانندگی در مستی و درگیری با مامور پلیس 8 هفته زندانی شد.
در سال 1986 بست و آنجلا از یکدیگر طلاق گرفتند. اتفاقی که نشان می داد حواشی زندگی جرج بست هیچگاه به پایان نخواهد رسید حتی با پایان فوتبالش…
اعتیاد او به الکل باعث شده بود تا از میزان سلامتی او به تدریج کاسته شود. در سال 1995 بست برای بار دوم ازدواج کرد. همسر او الکس پورسی نام داشت.
در سال 2000 در بیمارستانی در لندن بستری شد و قول داد الکل را ترک کند. اتفاقی که هرگز نیفتاد.
سال 2002 اوضاع بست آنقدر وخیم بود که عمل پیوند کبد انجام داد. البته او همچنان به نوشیدن الکل ادامه می داد. الکس پورسی همسر او در مصاحبه ای در همان زمان چنین گفت:
به نظر می رسد که جرج بست مأموریت نابودی خودش را آغاز کرده و حال او روز به روز بدتر می شود.
سال 2004 الکس پورسی همسر دوم او به بهانه هایی مانند خشونت خانگی و عدم ترک الکل از بست جدا شد. شاید این آخرین دریچه امیدواری بست برای ادامه زندگی بود. مدتی بعد نیز به دلیل رانندگی در حین مستی دستگیر شد.
در سال 2005 در بستر بیماری مصاحبه ای را با خبرنگار روزنامه ایندیپندنت انجام داد. در بخشی از مصاحبه بست درباره مرگ چنین گفت:
اکنون 59 ساله ام و نمیدانم به 60 سالگی میرسم یا نه! ولی به هرحال از مرگ نمیترسم.
روزهای آخر بیماری به شدت بست را آزار می داد. آخرین جمله بست در آخرین مصاحبه او هیچگاه از حافظه تاریخ پاک نمی شود. جایی که او دیگر اشتباهات زندگیش را پذیرفته بود. وقتی خبرنگار از بست خواست یک جمله به هوادارانش بگوید او به همین جمله کوتاه بسنده کرد:
طوری زندگی نکنید که مثل من بمیرید
بالاخره در 25 نوامبر 2005 چراغ زندگی بست پس از مدت ها بیماری خاموش شد تا فوتبال یکی دیگر از اساطیر خود را از دست بدهد. مرگی که مانند عمر فوتبال حرفه ای او زودتر از حد طبیعی فرا رسیده بود.
بست را بزرگان فوتبال نیز ستوده اند. اغلب از او به عنوان بازیکنی بااستعداد و یک دریبل زن حرفه ای یاد می کنند. شاید برای آنکه جایگاه بست را از نگاه دیگر اسطوره های فوتبال درک کنید، بهتر است جمله پله درباره او را بخوانید:
جرج بست بهترین بازیکنی است که تا کنون دیده ام. او بالا ترین درجه شهرت را داشت که یک بازیکن آرزوی رسیدن به آن را دارد. این بازیکن با استعداد قادر بود تا گلهایی خارق العاده در وضعیتهای دشوار به ثمر برساند. او با ظرافتی ورزشکارانه حرکت می کرد و مهارت های جادویی با توپ و بالانس های حیرت آورش در گذر از مدافعان تعجب آور بود. این جوان اهل ایرلند شمالی اولین فوق ستاره فوتبال بریتانیا است.
این تعریف می تواند به تنهایی دوران فوتبالی بست را توصیف کند. بازیکنی که پله این چنین تحسینش می کند. خود بست درباره این تعریف چنین گفته است:
پله روزی به من گفت که تو بهترین فوتبالیست دنیا هستی و این بهترین تعریفی بود که از من شد
بست در عرصه ملی برای تیم زادگاهش ایرلند شمالی بازی می کرد اما این تیم هیچگاه توان رقابت با بزرگان فوتبال جهان را نداشت. به ناچار بست نیز در هیچ تورنمنتی ملی مهمی نیز شرکت نکرد. اما بست در قلب مردم کشورش جای دارد و یاد و خاطره او در ایرلند شمالی محترم است.
سرنوشت جرج بست بی شباهت به یک خودکشی تدریجی نیست. بست در روزگاری سوپراستار بود که دنیای فوتبال سوپراستاری نداشت. اما این محبوبیت و شهرت نهایتا عامل سقوط او شد.
نظر شما درباره جرج بست و زندگی پرماجرای او چیست؟
6 نظرات در مورد “جرج بست؛ زندگینامه ستارهای اسیر در دام زنان زیبا و الکل!”
جرج بست ستارهای بود که نه تکرار شد و نه تکراری
چه توصیف زیبایی!
مارادونا
بست
گسکوین
همه یک سبک زندگی رو رفتند
مارادونا باز بهتر از اینها ماند
این سه بازیکن جز معروفترین اساتید دنیای فوتبال هستند که در عین جادو با توپ گرد، مهارت عجیب در خود ویرانگری داشتند!
به نظرم جرج بست از همه خودویرانگرتر بود
به نظر من
بست دنیای خودش رو ساخت چیزی که آرزوش رو داشت مسیری که دو راه داشت
سلامتی عمر بالا زندگی یکنواخت
نابودی عمر کوتاه زندگی هیجانی
هر کس مسیر زندگی خودش رو تایین میکنه
داستان زندگی عقاب و کلاغه
اگر قراره فقط همین دنیا وجود داشته باشه
انتخاب درستی کرده
و گرنه ما چرا درباره افراد معمولی نظر نمیدیم
کاش تو این متن بیشتر درباره افرادی مینوشتم که در طول زمان از ارتباط با بست آسیب دیدند.